شیعه کرمانشاه

سایت خبری تحلیلی شیعه کرمانشاه

شیعه کرمانشاه

سایت خبری تحلیلی شیعه کرمانشاه

این سایت قصد دارد با نشر اخبار مقاله مذهب حقه شیعه قدمی خدمتی هر چند کوچک به دوستداران مولا علی انجام داده و با جمع آوری اخبار وهابیون و دشمنان اهداف شوم آنها را
شناسایی و با کمک شما دوستان عزیز چهره این فریب خوردگان را به نسل جوان و نوجوانان
شیعه بشناساند و تبلیغات کثیف این خوارج را خنثی نماید. انشالله

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

پزشکان لباس بیمارشفاگرفته را تکه‌تکه کردند

سایت خبری کرمانشاه/www.ksh-center.ir/
پرستارها اصرار کردند که خودتان معاینه کنید، ناگهان چندین پزشک دور من ریختند و شروع کردند به معاینه کردن، هر کس معاینه می‌کرد حالت چهره‌اش عوض می‌شد، چند دقیقه نگذشته بود که همان پزشکان با قیچی افتادند به جان من!

به گزارشسایت خبری کرمانشاه:به نقل از فارس، عنایات ویژه هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، زمان و مکان نمی‌شناسد؛ می‌خواهد مسیحی، یهودی یا مسلمان باشی فرقی نمی‌کند، چرا که او چراغ هدایت است و فطرت‌های پاک را به خوبی راهنمایی می‌کند، کافی است که از با عمق وجود او را صدا بزنید و او را بخوانید.

پیش از این خبرگزاری فارس، «ماجرای عنایت امام رضا(ع) به یک شهروند کانادایی» و «ماجرای کبوتران نامه‌بر رضوی و دختر فقیر» را منتشر کرده است.

آنچه که در ادامه می‌آید ماجرای عنایت ثامن‌الحجج(ع) به بیماری است که پزشکان از او قطع امید کرده و او را ترغیب به نوشتن وصیت‌نامه کرده بودند، اینک این کرامت عجیب از کتاب «کرامات امام رضا(ع)» به روایت آیت‌الله خزعلی نقل می‌شود:

*هنگامی که جراحان به لباس‌های بیمار هم رحم نکردند

روز بیست و یکم ماه ذی‌الحجه بود. آن روز هم مثل همه‌ روزهای جمعه دیگر، از قم به سوی شهرری به راه افتادم و در مجاورت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به قصد منبر و سخنرانی و ارشاد جوانان وارد منزل دوستم شدم، هنوز چایی اولم را تمام نکرده بودم که یکی از جوان‌ها پیش آمد، دست داد و احوالپرسی کرد.

گفتم: شما که به این مجلس خیلی علاقه‌مند بودید، چطور شد که مدّتی خدمتتان نرسیدیم؟

جوان که لبخند پرمعنایی بر لب داشت، آهی کشید و گفت: خدمتتان رسیدم تا همین مطلب را عرض کنم، راستش الآن چند روز است که لحظه شماری می‌کنم که روز جمعه شود و شما را زیارت کنم و مطلب مهمی را به عرضتان برسانم، خیلی وقت است که من از ناراحتی قلبی رنج می‌برم، اما تازگی حالم بدتر شده بود، به طوری که در بیمارستان قلب بستری شدم، چند روزی تحت مراقبت‌های ویژه بودم.

گفتند: دهلیز قلب شما گشاد شده است. این خیلی خطرناک است.

امّا آن روز بدجوری دلم شکست. همان روزی که چند دکتر بر روی سرم جمع شدند و بعد از بحث‌های مفصّل بر روی عکس‌ها و نوارهای قلبی و چیزهای دیگری که در پرونده‌ام بود، به من گفتند: متأسفانه از دست ما در ایران کاری برای شما ساخته نیست، قلب شما هم با وضعی که دارد، چند روزی بیشتر نمی‌تواند کار کند، اگر ظرف همین سه - چهار روز، خودتان را به لندن نرسانید، قلب‌تان از کار خواهد افتاد.

با شنیدن این خبر ناگوار و صریح، درد شدیدی در قلبم احساس کردم و عرق سردی پیشانی‌ام را پوشاند، رنگم پرید و من و من کنان گفتم : آ ...آخر ... آخر چه جوری من خودم را به لندن برسانم، آن هم با این سرعت! چه جوری ویزا بگیرم، بلیط هواپیما را چکار کنم، هیچ پروازی جای خالی ندارد ... از همه مهم‌تر اینکه پول این سفر و مخارج درمان را از کجا فراهم کنم...؟

یکی از دکترها حرف مرا قطع کرد که: این چیزها به ما مربوط نیست، شما دو راه بیشتر ندارید، یا خودتان را خیلی زود به لندن می‌رسانید و یا وصیت‌نامه‌تان را می‌نویسید.

با شنیدم این مطالب، اشک چشمانم را در آغوش کشید و سرم سنگین شد، نفهمیدم دکترها کی رفتند. شام که برایم آوردند نتوانستم بچشم. بعد از شام، چندین پرستار دورم را گرفتند و هر کسی چیزی می‌گفت: شما نباید از جایتان تکان بخورید، نمازتان را هم باید همین طور خوابیده بخوانید، برای وضو هم حرکت نکنید، ما را خبر کنید تا کمکتان کنیم تا خوابیده تیمم کنید، دواها و قرص‌هایتان را هم فراموش...

من که دیگر حوصله‌ای نداشتم، حرف‌هایشان را قطع کردم که: لطفاً مرا تنها بگذارید، می‌خواهم امشب تنها باشم و استراحت کنم، درب اتاق که بسته شد، صورتم را به سوی قبله برگرداندم و در حالی که زار، زار گریه می‌کردم، عرض کردم: - امام زمان! دستم به دامنت، به دادم برس، من کسی را ندارم و کاری هم از دستم ساخته نیست، راستش، درست است که کسی خبر مرگ خودش را بشنود خیلی سخت است، ولی من خیلی برای خودم ناراحت نیستم، بیشتر ناراحتی من برای خانواده و پدرم است، خیلی‌ها در سن جوانی مرده‌اند و یا می‌میرند، حالا من هم یکی از آن‌ها! امّا اگر من بمیرم، با این وضع مالی بدی که دارم برای زن و بچّه‌ام خیلی بد می‌شود، هر روزی که من کار کنم زن و بچّه‌ام نان دارند و روزی که بیکار باشم آن‌ها هم بی‌نان خواهند بود، پدرم هم بعد از یک عمر زندگی با عزت، مجبور می‌شود دستش را به طرف دیگران دراز کند. اینها از مرگ برای من سخت‌تر است، خواهش می‌کنم یک عنایتی به من بفرمایید...

همین طور درد دل می کردم و اشک می‌ریختم، آخرین بار که چشمم‌ به عقربه‌های ساعت داخل اتاق افتاد تا یازده چیزی نمانده بود، بس که گریه و زاری کرده بودم خسته شدم و پلک‌هایم سنگینی کرد، نفهمیدم کی خوابم برد، دیدم اتاقم پر از نور است و آقای ماه رخسار و آسمانی با عطرهایی بهشتی و سرمست کننده در کنار تختم بر روی یک صندلی نشسته است تا نگاهش کردم با لحنی سرشار از محبت فرمود: پاشو! بلند شو!

- چی؟ بلند شوم؟! الآن مدت‌ها است که از جایم تکان نخورده‌ام، حتی نمازهایم را خوابیده می‌خوانم، حرکت برای من خیلی خطرناک است، دکترها مرا از کوچکترین حرکت منع کرده‌اند!

- مگر فراموش کردی که همین چند دقیقه پیش به چه کسی متوسّل شده بودی؟ با شنیدن این کلمات تکانی خودم و با خوشحالی پرسیدم: - شما ... شما آقا ولی‌عصر(عج) هستید؟!

- خیر! من رضا هستم.

و ناگهان از شدت شادی از خواب پریدم، از آن آقا و صندلی‌اش خبری نبود امّا صدای زیبایش هنوز هم شنیده می‌شد:

- بلند شو راه برو. تو خوب شده‌ای!

با احتیاط بلند شده و بر روی همان تختم نشستم، احساس هیچ‌گونه ناراحتی نکردم، از تختم پایین پریدم و به سمت در دویدم، در را با شدت باز کردم و خارج شدم و با شدت هم بر هم زدم: تَرَق!!!

چندین پرستار همزمان به سوی من دویدند، عصبانیت و دستپاچگی از سر و رویشان می‌بارید:

- چرا از جایت حرکت کردی؟

- ممکن است که همین الآن قلبت از کار بیفتد، آن وقت چه کسی مسؤولیت مرگ تو را بر عهده می‌گیرد؟

- حالا از جایت بلند شده‌ای، دیگر چرا می‌دَوی...؟!

و من که از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم، هر لحظه به یکی از آن‌ها رو کرده و می‌گفتم: من خوب شده‌ام! خوب خوب! حال من از حال شما هم بهتر است، من می‌خواهم مرخص شوم، لطفاً مرا مرخص کنید، همین الآن. همین‌ الآن... پرستارها نگاهی به یکدیگر انداخته، شانه‌هایشان را بالا کشیدند و با حرکات سر و صورت به یکدیگر فهماندند که یارو خل شده و از وقتی که فهمیده ‌است که به زودی خواهد مرد، عقلش را از دست داده است.

آن گاه دو نفر از آن‌ها زیر بغل‌های مرا گرفتند و خیلی آرام مرا به سوی تختم راهنمایی کردند، من هم در همان حال گفتم: من خل نشده‌ام! به خدا راست می‌گویم. امام رضا(ع) مرا شفا داده است. او همین الآن اینجا بود، توی بیمارستان، در کنارِ من...!

اما آن‌ها به حرف‌های من توجه نکرده و مرا به آهستگی بر روی تختم خوابانیدند، ولی وقتی که با اصرار من مواجه شدند برای دلخوشی‌ام یک گوشی بر روی قلبم گذاشتند، اولین پرستار، همین که گوشی بر روی قلبم گذاشت، به سرعت گوشی را از سینه‌ام دور کرد و در حالی که رنگش پریده بود به بقیه پرستاران نگاهی انداخته و بلافاصله برای بار دوم گوشی را بر قلبم گذاشت و این بار مدت بیشتری به صدای قلبم گوش کرد. وقتی گوشی را از گوش خود در آورد فریاد زد: ضربان قلبش کاملاً نرمال است...!

هنوز حرفش به آخر نرسیده بود که پرستار دوم گوشی را از او چنگ زده و بر قلبم گذاشت، وقتی او هم همان حرف را تکرار کرد، نفر سوم و چهارم هم امتحان کردند. کم کم اتاقم پر شده بود از پرستار و بیمار، همه با هم حرف می‌زدند و هرکسی چیزی می‌گفت:

- او راست می‌گوید.

- او خوب شده است.

- امام رضا(ع) او را شفا داده است.

- این یک معجزه‌ مسلّم است.

وقتی که من این حرف‌ها را شنیدم و بوی خوش شادی و رضایت را در فضای بیمارستان استشمام کردم، از فرصت استفاده کردم و گفتم: پس مرا مرخص کنید تا بروم.

اما پرستاران گفتند: ما که نمی‌توانیم شما را مرخص کنیم، باید تا ساعت هشت صبح صبر کنید تا دکترها بیایند و شما را معاینه کنند، چنانچه آن‌ها هم تشخیص دادند که خوب شده‌اید، مرخص‌تان خواهند کرد.

از ساعت هفت صبح، پرستارها جلوی درب بخش انتظار ورود پزشکان ایستاده بودند تا هر چه زودتر خبر شفای مرا به آن‌ها بدهند، اما چند نفر از آن‌ها که تحصیل‌کرده خارج بودند، شروع کردند به خندیدن و مسخره کردن:

-خب! پس معلوم شد که یکی از راه‌های درمان بیماری‌های قلبی، خواب دیدن است!!!

اما پرستارها اصرار کردند که: خب! بیایید و خودتان معاینه کنید، ناگهان چندین پزشک دور من ریختند و شروع کردند به معاینه کردن، هر کس معاینه می‌کرد حالت چهره‌اش عوض م

ی‌شد، چند دقیقه نگذشته بود که همان پزشکان با قیچی افتادند به جان من و شروع کردند به تکه تکه کردن لباس‌های من برای تبرک و تمین!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۲۰
شیعه کرمانشاه
در این افشاگری آمده است گروه وابسته به "عبدالحلیم خدام" معاون فراری رییس جمهور سوریه با همکاری عده ای دیگر
در لبنان آن سال ها، مسئول مستقیم ربودن امام موسی صدر،و دو همراهش شیخ یعقوب و روزنامه نگار بدر الدین بوده اند.

به گزارش سایت خبری کرمانشاه به نقل از«شیعه نیوز»، یک سایت لبنانی در اطلاعاتی جدید هویت اصلی ربایندگان امام موسی صدر در لیبی حدود سی سال پیش را فاش نمود.

در این افشاگری آمده است گروه وابسته به "عبدالحلیم خدام" معاون فراری رییس جمهور سوریه با همکاری عده ای دیگر در لبنان آن سال ها، مسئول مستقیم ربودن امام موسی صدر،و دو همراهش شیخ یعقوب  و روزنامه نگار بدر الدین بوده اند.

 منابع خبری اذعان نمودند گروه هایی در لبنان هستند که نمی خواهند واقعیت مربوط به امام موسی فاش شود و بهانه تراشی ها در هر جلسه از دادگاه های مربوط به این پرونده با هدف تاخیر در آن،کمرنگ رنگ جلوه دادنش و در نهایت کنار کشیدن از آن است. 

شایان ذکر است که عبدالحلیم خدام پس از خیانت به سوریه و پیوستن به مخالفان این کشور، نشستهایی را با برخی مقامات سعودی و برخی سیاستمداران لبنانی تشکیل داد، و با دادن اطلاعات محرمانه کشورش،به همکاری با آنها پرداخت."در جریان یکی از این نشستها بندر بن سلطان خطاب به خدام

می گوید: تو گفته بودی که رژیم سوریه در مدت دو هفته سقوط خواهد کرد و تو

همه چیز را آماده کرده ای، تو ما را فریفتی ، ببین حالا چه اتفاقی افتاده است... ".
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۱۸
شیعه کرمانشاه

خشم شدید مولوی عبدالحمید از خبر شیعه آنلاین

چرا هنگامی که فتوای "جهاد نکاح" توسط مفتی تونسی صادر شد و بعد از آن یک مفتی سعودی فتوای "جهاد نکاح با محارم" را صادر کرد، جناب مولوی سکوت کرد و حتی کمترین صحبتی در مورد آن بیان نکرد و به انتقاد از آن نپرداخت؟!
به گزارش شیعه آنلاین، هفته گذشته خبری تحت عنوان «دختران ایرانی که تن به "جهاد نکاح" دادند!» در پایگاه خبری شیعه آنلاین منتشر کردیم.

چند روز بعد از انتشار آن خبر، آیت الله قزوینی از علمای سرشناس شهر مقدس قم که بنیانگذار "شبکه ولایت" است، در اظهاراتی به موضوع این خبر پرداخت و نکاتی درباره آن در شبکه ولایت مطرح کرد.

گویا این خبر و این اظهارات خوشایند مولوی عبدالحمید، چهره سرشناس اهل سنت بلوچستان نبود زیرا وی طی اظهاراتی آیت الله قزوینی را به شدت مورد حمله و انتقاد قرار داد و اظهارات او را "افترائات توهین آمیز در مورد زنان بلوچ" نامید و خواستار عذرخواهی رسمی قزوینی و شبکه ولایت از قوم بلوچ شد.

مولوی عبدالحمید همچنین سخنان آیت الله قزوینی را در راستای ایجاد اختلاف و تفرقه در جامعه دانسته و همگان را از چنین اقداماتی برحذر داشت.

اکنون جا دارد که مولوی عبدالحمید در این باره به چند پرسش پاسخ دهد:

1- چرا انتشار خبر رفتن دختران بلوچ به سوریه برای انجام جهاد نکاح اینقدر جناب مولوی را خشمگین کرد؟! با توجه به اینکه این خبر کاملا درست بوده، بهتر است جناب مولوی به جای خشمگین شدن، از دست این دختران بلوچ خشمگین شوند.

2- پایگاه خبری شیعه آنلاین و سپس آیت الله قزوینی اعلام نکرده اند که همه دختران بلوچ یا تعدادی از دختران بلوچ به نمایندگی از دیگر دختران به جهاد نکاح رفته اند بلکه اعلام کردیم که دخترانی از نزدیکان و هواداران تروریست سرشناس اعدام شده، "عبدالمالک ریگی". بنابراین چرا جناب عبدالحمید ناراحت و خشمگین شده اند؟!

3- درست است اصطلاح "جهاد نکاح" به طور مستقیم در روایات و کتب حدیث اهل سنت بیان نشده اما در کتاب صحیح بخاری روایتی وجود دارد که اساس و پایه فتوای "جهاد نکاح" بوده است. آیا جناب مولوی تاکنون کتاب صحیح بخاری را به طور کامل مطالعه نکرده اند؟!

4- اما آخرین پرسشی که مطرح شده این است که چرا هنگامی که فتوای "جهاد نکاح" توسط مفتی تونسی صادر شد و بعد از آن یک مفتی سعودی فتوای "جهاد نکاح با محارم" را صادر کرد، جناب مولوی سکوت کرد و حتی کمترین صحبتی در مورد آن بیان نکرد و به انتقاد از آن نپرداخت؟!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۱۷
شیعه کرمانشاه

حمله مرگبار به نماز مشترک شیعیان و اهل سنت عراق

حملات تروریستی در عراق ادامه دارد

بر اثر انفجار دو بمب دست ساز هنگام خروج شرکت کنندگان در نماز جمعه مشترک شیعیان و اهل سنت در بعقوبه عراق، 30 تن از نمازگزاران به شهادت رسیدند.

به گزارش سایت خبری کرمانشاه:چندی است به پیشنهاد "نوری مالکی" نخست وزیر عراق روز جمعه در برخی از مساجد این کشور نماز جمعه وحدت با حضور شهروندان اهل سنت و شیعیان برگزار می شود.

دیروز نماز وحدت جمعه در بعقوبه در شمال شرقی بغداد مورد حمله تروریستی قرار گرفت که بر اثر آن دست کم 30 نفر کشته و 42 تن مجروح شدند .

"صباح الکرحوت" رئیس شورای استان الانبار نیز دیروز هدف حمله تروریستی قرار گرفت، اما ترور وی ناکام ماند. مسیر عبور رئیس شورای استان الانبار توسط تروریست ها بمب گذاری شده بود که در این حمله 3 نفر ازمحافظان کرحوت زخمی شدند.

 

همچنین انفجار یک خودروی بمب‌گذاری شده در مسیر اتوبوس شهری در منطقه رمیلات در استان صلاح الدین عراق، 3 کشته و 12 زخمی برجا گذاشت.

 

منابع مطلع در پلیس عراق اعلام کردند در حمله افراد مسلح به خانه ای در منطقه القادسیه در شرق موصل، 6 عضو یک خانواده کشته شدند.

 

گزارش سازمان ملل حاکی است، ماه گذشته حملات تروریستی جان 800 عراقی را گرفت و بیش از 2000 نفر را مجروح کرد. همچنین از آغاز سال جای میلادی نزدیک به ۵ هزار نفر در اینگونه حملات در مناطق مختلف عراق جان خود را از دست داده‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۱۶
شیعه کرمانشاه

به گزارش سایت خبری کرمانشاه:، حضرت، معصومه (س) دختر گرامی امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) است که در اول ذیقعده سال 173 هجری قمری در مدینه متولد شد.

مادر مکرمه ایشان حضرت نجمه خاتون (س) است. در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه خود بیاورند راهى خراسان شدند.

پس از دفن حضرت معصومه (س) در قم ، موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد (ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد. پس از آن در طول سالیان دراز تا امروز مرقد مطهر ایشان همواره مورد توجه و احترام شیعیان و ارادتمندان بوده و بارها تجدید بنا شده و توسعه و تکمیل یافته است. امروزه حرم مطهر دارای ضریح، گنبد، رواق ها، ایوان ها ،صحن ها، گلدسته هاو....بسیار زیبایی است.

سیر تاریخی هریک ازبناهای حرم به شرح زیر است:

مرقد مطهر

در سال 605 هجرى به دستور «امیر مظفر احمد بن اسماعیل» بزرگ خاندان آل مظفر، بزرگ ترین استاد کاشى ساز آن زمان «محمد بن ابى طاهر کاشى قمى» کار ساخت و پرداخت کاشى هاى متنوع مرقد را شروع کرد و بعد از هشت سال، در سال 613 کاشى هاى آن آماده گردید و کار گذاشته شد. اخیراً در سال 1377 شمسى مرقد مطهر به شکل جدید که آمیخته اى از کاشى و سنگ است تجدید بنا شد و همچنین دیواره هاى داخلى با سنگ مرمر سبز آراسته گردید.

ضریح:

در سال 965 هجرى شاه طهماسب صفوى، در چهار طرف مرقد ضریحى آجرى آراسته به کاشی هاى هفت رنگ و کتیبه هاى معرق بنا نمود و در اطراف آن منافذى باز بود تا هم مرقد دیده شود و هم زائران نذورات خود را داخل ضریح بریزند.

در سال 1230 هجرى قمرى فتحعلى شاه همان ضریح را نقره پوش کرد که این ضریح به مرور زمان فرسوده شد و در سال 1280 ضریحى که از نقره ضریح سابق و نقره هاى موجود در خزانه ساخته شده بود به جاى آن نصب گردید.

این ضریح چندین مرتبه تجدید بنا و اصلاح شد و سال هاى متمادى روى مرقد حضرت باقى بود تا این که در سال 1368 هجرى شمسى به دستور تولیت آن زمان شکل ضریح را تغییر دادند و ضریحى را با ظرایف و شاهکارهاى هنرى ویژه اى به جاى آن نصب نمودند که آن ضریح همچنان برفراز تربت نورانى حضرت برقرار است و در اسفند ماه 1380 شمسى اصلاحات و تعمیرات جدید صورت گرفت.

رواق ها:

محدوده هاى نزدیک تر به ضریح مطهر را رواق می گویند. حرم مطهر دارای چهار رواق است:

1- رواق بالاسر که محوطه بین مسجد بالاسر تا ضریح مطهر است و با آیینه کارى و گچکارى هاى بسیار زیبا آراسته شده است.

2- رواق دارالحفاظ که محوطه بین ایوان طلا و ضریح مطهر است.

3- رواق آینه (شهید بهشتى) که در بخش زنانه و پایین پاى حضرت (س) واقع است.

4- رواق پیشرو که محوطه بین مسجد طباطبایى تا ضریح مطهر است.

صحن ها:

حرم مطهر دارای سه صحن است:

1- صحن نو (اتابکى):

این صحن زیبا داراى چهار ایوان شمالى، جنوبى و شرقى و غربى است: ایوان شمالى آن ورودى از میدان آستانه و ایوان جنوبى ورودى از طرف قبله و ایوان شرقى ورودى از خیابان ارم و ایوان غربى همان ایوان آینه است در هر کدام از این ایوان هاى یاد شده ظرایف و آثار هنرى، معمارى خاصى به کار رفته است. این صحن آز آثار (میزرا على اصغر خان صدر اعظم) است که از سال 1295 هجرى قمرى تا سال 1303 بناى آن طول کشیده است.

2- صحن عتیق (قدیم)

صحن عتیق (واقع در شمال روضه مبارکه) اولین صحنى است که در این بارگاه مبارکه بنا شده، این صحن را چهار ایوان زیبا فرا گرفته است. ایوانى با عظمت در جنوب که همان ایوان طلا (ورودى صحن به روضه مطهره) مى باشد و ایوانى در شمال که ورودى فیضیه به صحن را تشکیل مى دهد که ساختمان نقاره خانه روى آن بنا شده است و ایوانى در غرب که ورودى مسجد اعظم به صحن است و در شرق، ایوان ورودى صحن عتیق به صحن نو واقع است. این صحن و ایوان هاى اطراف آن را «شاه بیگى» همسر شاه اسماعیل صفوى در سال 925 هجرى قمرى بنا نمود. از سال 1377 نیز تعمیرات اساسى در این صحن و مقابر اطراف شروع شده است که همچنان ادامه دارد.

3- صحن صاحب الزمان

این صحن با بیوتات متعلق به آن در مساحتی حدود 8 هزار متر مربع با چهار جهت ورودی، در سال 1381 شروع و در سال 1384 افتتاح گردید. (ورودی شرقی "شبستان امام خمینی" ، ورودی غربی "پل آهنچی" ، ورودی شمالی "بست مسجد اعظم" ، ورودی جنوبی "خیابان جدیدالاحداث". دیواره های اطراف این صحن منقوش به کتیبه های قرآنی با خطوط بنائی و کوفی در ساختار و طرح جدید با ترکیبی از سیمان سفید و آجر است.

گلدسته ها:

1-گلدسته های ایوان طلا:

در دو طرف این ایوان در صحن عتیق، گلدسته هایی پوشیده از کاشی گرهی به صورت مارپیچ (به بلندی 40/17 متر از سطح بام و قطر 50/1متر) ساخته شده است که بین پیچ ها، اسامی مبارک: «الله»، «محمد»، «على» به خط کوفی نوشته شده است که در بالای آنها زیر مقرنس کتیبه ای قرار دارد، که سقف آن "ان الله و ملائکته یصلون ... " است.

این مأذنه ها به دستور «محمد حسین خان شاهسون شهاب الملک»، در سال 1285 هجرى قمرى، طلا کارى شد.

در سال 1385 هجری شمسی تعمیرات دیگری بر روی این گلدسته ها صورت گرفت و سر گلدسته ها طلاکاری شد.

2-گلدسته هاى ایوان آینه:

برفراز پایه هاى دو طرف ایوان دو مأذنه است که، از بلندترین بناهاى آستانه مى باشد.

ارتفاع آنها از سطح بام 28 متر و از سطح صحن 80/42 متر و محیط آن 30/3 متر می باشد. در بالاى مأذنه ها کتیبه اى با پهناى حدود یک متر دیده مى شود که متن آن در یکى از مأذنه ها «لا حول ولا قوه الا بالله العلى العظیم» و در دیگرى «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» است. پوشش هر دو مأذنه از بالا تا پایین سرتاسر کاشى گرهى است که در میان آن ها نام هاى پروردگار متعال خوانده مى شود.

بانی آنها، امین السلطان و معمار، استاد حسن معمار قمی می باشد و کاشی کاری گلدسته های مذکور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تعویض شده است.

3-گلدسته های صحن بزرگ:

در صحن بزرگ (نو یا اتابک) روبروی ایوان آیینه قرار دارند. پوشش آنها، کاشی گرهی هشت ضلعی متساوی است. روی چهار ضلع این گلدسته ها نامای مبارک «الله»، «محمد»، «على» از بالا به پایین 4 مرتبه نوشته شده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۵۷
شیعه کرمانشاه

اهل سنت هم به زیارت امام رضا (ع) می رفتند
مرقد امام رضا (ع)

یکی از بارزترین و ملموس ترین راه های ارتباط با ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین، و رسیدن به قرب الی الله، زیارت ایشان است لذا وهابیت از بدو تاسیس برای دور کردن مسلمانان از ائمه سلام الله علیهم اجمعین بوجود آمد.

چرا که دوری از ائمه سلام الله علیهم اجمعین، دوری از درک قرآن و در نتیجه دوری از اسلام را برای مسلمانان به همراه دارد.

اما از آنجا که ادله این گروه مسلمان نما آنقدر بی پایه و اساس است که خودشان سبب برملاء شدن این ادله می شوند.

اعتراف تازه یکی از کارشناسان شبکه وهابی کلمه نشان از پوچ بودن آسمان ریسمان به هم بافتن آنها دارد.

این اعتراف همزمان با برنامه زنده دیگر در یکی دیگر از شبکه های وهابی رخ داد. یکی از این کارشناسان درشبکه نور در مورد "زیارت" و دیگری در شبکه وهابی کلمه در مورد تاریخچه "کاروانسرای ملافیض" در مشهد، به ارائه برنامه می پرداختند.

یکی از بینندگان شبکه نور در تماسی به کارشناس برنامه یادآور می شود که:« اگر بروید و به تاریخ هم نگاه کنید می بینید که اهل سنت اینطور نبودند (که شما می گوئید به زیارت نمی رفتند) بلکه همیشه می آمدند و قبر ائمه را زیارت می کردند اصلا این

حرف کارشناسانتان خیلی حرف بی مفهوم و غیر عقلی است.»

این بیننده در رد عقیده وهابیت این سوال را نیز مطرح کرد:« آیا اهل سنت تا حالا همه اشتباه می کردند و شما آمدید و حرف راست را متوجه شدید؟»

اما کارشناس برنامه که برای این پرسش جوابی نداشت تماس گیرنده را متهم به بی اطلاعی از تاریخ کرد.

از آن سو همزمان با این برنامه در برنامه ای دیگر کارشناس شبکه وهابی کلمه خلاف صحبت کارشناس شبکه نور و صحبت های تماس گیرنده این شبکه را تائید کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۴۱
شیعه کرمانشاه

 به گزارش سایت خبری کرمانشاه:به نقل از شیعه آنلاین ، حوادث صدر اسلام و بویژه رویدادهای دوران حیات پیامبرعظیم الشان اسلام(ص) همواره مورد توجه اندیشمندان و متفکران اسلامی و غیر اسلامی قرار گرفته است. اهمیت این رویدادها بدین جهت است که هم افراد تأثیرگذار در این حوادث، حائز اهمیت بودند و هم خود آن رویداد در روند تاریخی اسلام مؤثر بوده است اما در میان همۀ این اتفاقات، حادثۀ فتح مکه می‌تواند از جهات گوناگون اهمیت بیشتری داشته باشد.

نکتۀ قابل توجه در فتح مکه، تلاش همه‌جانبه پیامبر(ص) برای تصرف شهر مکه با کمترین هزینه و خسارت جانی و پرهیز از هرگونه اعمال قدرت و خشونت و خونریزی و جنگ تن به تن است. پر رنگ جلوه دادن این رویداد مهم تاریخی که در صدر اسلام با تدبیر و دقت و همت والای پیامبراکرم(ص) به سرانجام رسید، در روزگار کنونی می‌تواند تلاش‌های رسانه‌های ضد اسلامی در ارائه  چهرۀ خشن از اسلام را خنثی کند.

حادثۀ فتح مکه علاوه بر این نکته، درس‌های قابل توجه دیگری نیز دارد که با توجه به جزئیات این رویداد تاریخی قابل دست‌یابی و استفاده است که علاقه مندان به آن می توانند به کتب تفصیلی که در این رابطه نگاشته شده است رجوع نمایند. ما در این نوشتار خواهیم کوشید نگاه تاریخی گذرا به این رویداد مهم داشته باشیم.

سال ششم هجری، پیامبراسلام(ص) در حدیبیه قرارداد صلح را با سران کفر امضا کردند. آن روز شاید بسیاری از اطرافیان ایشان تصور نمی‌کردند که این قرارداد قرار است کلید فتح مکه و بازگرداندن قبله مسلمانان به اهلش باشد. اما دو سال پس از این ماجرا بود که این اتفاق افتاد و کلمه توحید بر فراز خانه توحید طنین انداز شد.

بر اساس یکی از بندهای توافقنامه حدیبیه، مسلمانان و قریش مى‏توانستند با هر قبیله‏اى پیمان ببندند. بر اساس این ماده، قبیله «خزاعه» با مسلمانان هم‏پیمان شدند و پیامبر اسلام دفاع از آب و خاک و جان و مال آنان را به عهده گرفتند و در مقابل نیز قبیله «بنى کنانه» که از دشمنان دیرینه قبیله «خزاعه» و هم مرز آنان بودند، با قریش هم‏پیمان گشتند. قریشیان در سال هشتم و در پی ناکامی مسلمانان در یک مأموریت نظامی، تصور کردند که مسلمانان دچار ضعف شده‌اند و بر اساس همین تحلیل نادرست، اقدام به توزیع سلاح در میان بنی‌کنانه کردند.

افراد بنی کنانه نیز شبانه و بوسیله سلاح‌های اهدایی قریش به قبیله خزاعه هجوم بردند و جمعی از آنان را به قتل رساندند. خبر این اقدام ناجوانمردانه خیلی زود به پیامبراسلام(ص) رسید و این رفتار آنان، نقض آشکار قرارداد صلح از سوی مکیان بحساب می آمد؛ در این میان پیامبرگرامی اسلام(ص) به آسیب دیدگان دلداری و وعده دادند که در برابر این عمل ننگین، سکوت نخواهند کرد.

اما هیچ کس تصور نمی‌کرد که پیامبراسلام(ص) تصمیم دارند ریشه این عهد شکنی را بَر کنند و مکه را از شرّ بت پرست و بت‌پرستی پاک نمایند.

این تصمیم مهم می‌بایست با رعایت کامل اصل غافلگیری اجرایی می‌شد. زیرا پیامبر(ص) در صدد بودند که با کمترین درگیری و جلوگیری از هر گونه خونریزی و خشونت، مکه را فتح نمایند و اگر احیاناً مکیّان از تصمیم ایشان آگاه می‌شدند، درگیری پیش می‌آمد و چه بسا کشتار بزرگی اتفاق می‌افتاد.

به همین دلیل براى عملى ساختن این مهم، تمام راه‏های منتهى به مکه، تحت مراقبت مأموران حکومت اسلام قرار گرفت و رفت و آمدها، شدیدا کنترل می شد تا مبادا خبری از تصمیم بزرگ پیامبر(ص) برای فتح مکه به اهالی آن دیار برسد.

لشگریان اسلام در حالیکه خود را آماده و مهیا برای نهایی کردن تصمیم پیامبر(ص) می‌کردند که ناگهان جبرئیل به پیامبرعظیم الشان اسلام (ص) گزارش داد  که یکی از اهالی شهر مدینه، نامه‏اى حاوی خبر حمله قریب الوقوع مسلمانان به مکه نوشته و به زنى به نام «ساره» پولی داده است تا وی آن نامه را به قریش برساند.

پیامبر(ص) به محض اطلاع از این خبر، به امیر مومنان علی(ع) مأموریت دادند که به همراه دو نفر دیگر، آن زن را تعقیب کنند، او را دست‏گیر نموده و نامه را از وى بگیرند زیرا پیامبر(ص) کاملا آگاه بودند که اگر مکیان از تصمیم بزرگ ایشان آگاهی پیدا می‌کردند واقعه‌ای خونین بپا خواهد شد و ایشان برای جلوگیری از این اتفاق ناچار بودند جلوی هر گونه درز خبر را بگیرند.

امیر مومنان علی(ع) باتفاق همراهیانشان در نقطه‌ای به آن زن رسیدند و  از او خواستند تا نامه را به آنان بدهد. اما او وجود نامه به همراه خود را تکذیب می‌کرد. على علیه السّلام در مقام یک سرباز مطیع و معتقد فرمود: «به خدا قسم! پیامبر هرگز خلاف نمى‏گوید، باید نامه را بدهى»

پافشاری حضرت علی(ع) و اطمینان ایشان به سخن پیامبر(ص)، سبب شد که ساره دست از انکار بردارد. او پذیرفت که به همراه خود نامه‌ای دارد و بعد به حضرت گفت که مقدارى فاصله گیرد. سپس نامه کوچکى را از لابه‏لاى تاب‏هاى گیسوان بلند خود بیرون آورد و به امام على(ع) تسلیم کرد و به این ترتیب بود که یکی از توطئه ها علیه تصمیم حضرت محمد(ص) خنثی گردید. 

سپاه اسلام روز دهم ماه مبارک رمضان از مدینه به سمت مکه حرکت کرد. پیامبر(ص) در طول مسیر نیز مراقب بودند که اهل مکه از حرکت مسلمانان آگاهی پیدا نکنند. در طول این مسیر اتفاقی افتاد که چهره  مهربان پیامبر(ص) را به تصویر می‌ کشد.

جریان از این قرار است که دو نفر از بنی هاشم مسلمان نشده بودند. این دو نیز با شیوع اسلام در سرتاسر شبه جزیره، تصمیم گرفتند که مکه را ترک گویند و به مسلمانان بپیوندند. آنان در نیمه راه با لشکر اسلام روبه‏رو گردیدند و با توجه به رفتار بسیار خصمانه‌ای که در دوران کفرشان با مسلمانان داشتند، چندان از حضور این دو تن، از سوی مسلمانان استقبال نشد.

امیر مؤمنان علی علیه السّلام که به روحیات و عواطف پیامبر(ص) وارد بود، به هر دو نفر فرمودند: بروید در برابر پیامبر رحمت(ص) بایستید و جمله‏اى را که برادران یوسف، در مقام معذرت و عرض پوزش به او گفتند، شما نیز بر زبان جارى سازید.

{ برادران یوسف در مقام درخواست عفو چنین گفتند:

لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ؛ خدا تو را بر ما برترى داده و ما از خطاکاران بودیم.

یوسف از شنیدن جمله فوق، آن‏ها را با جمله زیر عفو کرد و گفت:

لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ؛ امروز بر شما مؤاخذه‏اى نیست، خدا شما را بخشید و او ارحم الراحمین است}.

سپس امیر مؤمنان افزودند: اگر شما جمله اول را بر زبان جارى سازید، او حتما شما را با جمله دوم پاسخ خواهد داد زیرا ایشان رحمت للعالمین هستند.

آنان از آن راهى که امیر مؤمنان نشان داده بود وارد شدند. پیامبر(ص) نیز مانند یوسف و با رویی گشاده و بخششی بی مثال از خطاهاى آنان گذشت و آنان را به دین مبین اسلام دعوت نمود؛ سپس هر دو از آن لحظه لباس جهاد بر تن کردند و تا پایان عمر در آیین توحید پایدار ماندند و بدین ترتیب جلوه‌ای از رحمت پیامبر(ص) نمایان شد.

سپاه اسلام به نزدیکی مکه رسیده بود و هنوز مکیان از حضور آنان آگاهی نداشتند. این بار نیز پیامبر گرامی اسلام(ص) تدبیری اندیشیدند و دست به اقدامی زدند که بتوانند بدون درگیری و جنگ مکه را تصرف نمایند.

ایشان دستور دادند که سربازان اسلام در نقاط مرتفع آتش افروزند و براى ایجاد ترس و وحشت بیشتر، دستور دادند هر فردى به طور مستقل آتش افروخته، تا نوارى از شعله‏هاى آتش کلیه کوه‏ها و نقاط مرتفع را فراگیرد تا مکیان به فکر جنگ و خونریزی نیفتند و بدون هرگونه مقاومت نظامی تسلیم محمد (ص) شوند.

زبانه‏هاى آتش و شعله‏هاى آن در دل شب رعب و وحشتى در دل اهل مکه انداخت و توجه آن‏ها را به جانب نقاط مرتفع جلب کرد. «ابو سفیان بن حرب» به همرا چند تن از افراد خود، که از سران مکه بودند براى تحقیق از مکه بیرون آمدند.

و در اطراف مکه با عباس عموی پیامبر(ص) روبرو شدند. عباس با توجه به آگاهی از تصمیم پیامبر(ص)، به آنان گفت: به خدا سوگند! این شعله‏ها و آتش‏ها مربوط به سربازان محمد(ص) است. او با سپاه بس نیرومند به جانب قریش آمده و هرگز قریش تاب مقاومت آن را ندارند.

سخنان عباس، لرزه شدیدى بر اندام ابى سفیان افکند و در حالى که بدنش مى‏لرزید و دندان‏هایش به هم گره خورده بود، رو به عباس کرد و گفت: پدر و مادرم فدایت! چاره چیست؟

عباس گفت: چاره این است که همراه من به ملاقات پیامبر(ص) بیایى و از او امان بخواهى و گرنه جان همه قریش در خطر است.

سپس او را به همراه خود به اردوگاه مسلمانان برد و صبح فردا ابوسفیان خدمت پیامبر رحمت(ص) رسید. شاید برخی انتظار داشتند که پیامبر(ص) او را بخاطر همه جنایت‌هایی که در تمام این دوران و با تمام توان علیه مسلمانان کرده است، به مرگ محکوم کنند. ابوسفیان نیز چه بسا انتظار چنین حکمی را می‌کشید.

او با وحشتی که سرتا پایش را فراگرفته بود، در برابر پیامبر(ص) قرار گرفت. وقتى چشم پیامبر(ص) به ابو سفیان افتاد، گفت: آیا وقت آن نشده است که بدانى جز خداى یگانه، خدایى نیست؟ ابو سفیان در پاسخ وى گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، چه قدر بردبار و کریمی و با بستگان خود مهربانى؛ من اکنون فهمیدم که اگر خدایى جز خدای تو بود تاکنون به سود ما کارى انجام مى‏داد. پیامبر(ص) پس از اقرار وى به یگانگى خدا افزود: آیا وقت آن نشده که بدانى من پیامبر خدایم؟ ابو سفیان هر چند بدون ایمان و باور حقیقی، جمله قبلى خود را تکرار کرد و گفت: چه قدر تو بردبار و کریمى و با خویشاوندان مهربانى؛ من نیز به رسالت شما ایمان آوردم.

این ایمان ابوسفیان هرچند مطلوب نبود اما برای پیامبر(ص) که در صدد بودند مکه بدون درگیری و خشونت و پرهیز از هر گونه خونریزی فتح شود مغتنم شمرده می‌شد.

رسول رحمت(ص) به ابوسفیان و همراهیانش اجازه دادند تا به مکه برگردند و به مردم اطمینان دهند که هر کس به محیط مسجد الحرام پناهنده شود و یا سلاح به زمین بگذارد و در پی کارزار با سپاهیان اسلام نباشد و بى‏طرفى خود را اعلام کند و یا درب خانه‏اش را ببندد و یا به خانه ابى سفیان پناه ببرد، از تعرض ارتش اسلام محفوظ خواهد ماند. البته پیش از آن که برود، ابوسفیان در کنار پیامبر(ص) ایستاد و سپاه عظیم اسلام را مشاهده نمود و همین امر نیز باعث شد که او کاملاً روحیه خود را ببازد و توهم هرگونه ایستادگی در برابر سپاه عظیم و شکست ناپذیر اسلام را از سرش بیرون کند.

ابوسفیان به مکه بازگشت و خبر حضور سپاه بزرگ اسلام را به مکیان منتظر داد و ضمن ابلاغ پیام پیامبر(ص) در باب محدوده‌های امن، آنان را از هرگونه مقابله و درگیری هراساند. «ابو سفیان» با این پیام، آنچنان روحیه مردم مکه را تضعیف کرد که اگر فکر مقاومت در دسته‏اى نیز وجود داشت به کلى از بین رفت‏.

پیامبراسلام(ص) در  این شرایط و با تدبیری که از پیش اندیشیده بودند، بدون هیچگونه مقاومتی از سوی مکیان، وارد شهر مکه شدند. مرکب رسول خدا با حشمت و شکوه هرچه تمام‏تر، از بالاترین نقطه مکه  وارد شهر گردید و در «حجون» کنار قبر عم بزرگوار خود «ابو طالب» فرود آمد و خیمه مخصوصى براى حضرتش زده شد تا به استراحت بپردازند. پیامبر(ص) اندکی استراحت کردند و سپس در حالى که سوار بر شتر بودند، براى زیارت و طواف خانه خدا رهسپار مسجد الحرام شدند. لباس نظامى بر تن و کلاه‏خود بر سر داشتند و مهاجران و انصار با هاله‏اى از عظمت او را پوشانده بودند.

در مسیر آن حضرت، مسلمانان و مشرکان ایستاده بودند؛ گروهى از خشم و ترس بهت زده بودند، دسته‏اى ابراز شادى مى‏کردند. پیامبرعظیم الشان اسلام با اقتدار وارد مسجد شدند و وقتی در برابر حجر الاسود رسیدند تکبیر گفتند. اصحاب نیز به پیروى از آن حضرت با صداى بلند تکبیر گفتند. شور عجیبى در مسجد حکم فرما بود و شادی در دل آنان موج می‌زد. مسلمانان در خاطرشان روزهایی زنده شد که در مکه بخاطر اسلام و کلمة الله توسط مشرکان و بت پرستان تازیانه خوردند و شکنجه شدند ولی اکنون با افتخار و اقتدار کلمه توحید و یگانه پرستی را در مسجد الحرام و در قلب مکه فریاد می‌کنند.

پیامبر(ص) آنگاه طواف خانه خدا را شروع کردند. و در حین طواف چشمان مبارکشان به بت‌های بزرگی افتاد که فضای مسجدالحرام را آلوده کرده بود. رسول اکرم(ص) از حضرت علی(ع) خواستند تا برای سرنگونی بت‌ها به یاری ایشان بیاید.

پیامبرگرامی اسلام(ص) با کمک امیر مومنان علی علیه السلام بتهای ظلم و جور و تحجر و خرافه گرایی را نابود ساختند تا دیگر نشانی از واپسگرایی و تحجر در شهر مقدس مکه باقی نماند و سپس طواف را به پایان رساندند و در نقطه‌ای قرار گرفتند تا با مردم سخن بگویند.

سکوت تامى بر محوطه مسجد و بیرون آن حکم فرما بود. نفس‏ها در سینه‏ها حبس شده و مردم مکه و بت پرستان در آن لحظات به یاد آن همه ظلم و ستم و بیدادگرى‏هاى خود افتاده، فکرهاى مختلفى مى‏کردند و هر کدام برای خود سرنوشتی دردناک را تصور می‌نمودند.

صدای سرشار از امید و مهربانی پیامبر رحمت در آن سکوت طنین انداز شد: «ما ذا تقولون؟ و ما ذا تظنّون؟!»؛ «چه مى‏گویید و درباره من چگونه فکر مى‏کنید؟!»

مردم بهت زده و حیران و بیمناک ولی امیدوار به فضل و رحمت و رافت پیامبر عظیم الشان اسلام، همگى با صداى لرزان و شکسته، گفتند: «ما جز خوبى و نیکى چیزى درباره تو نمى‏اندیشیم؛ تو را برادر بزرگوار خویش و فرزند برادر بزرگوار خود مى‏دانیم.» و بعد منتظر ماندند تا تصمیم پیامبر(ص) را درباره خود بشنوند. پیامبر رحمت(ص) پس از شنیدن این سخن پاسخ دادند: «من نیز همان جمله‏اى را که برادرم یوسف به برادران ستمگر خود گفت، به شما مى‏گویم: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» ؛ امروز بر شما ملامتى نیست، خداوند گناهان شما را مى‏آمرزد و او ارحم الراحمین است.

سپس رسول رحمت(ص) فرمودند: «شما مردم، هموطنان بسیار نامناسبى بودید. رسالت مرا تکذیب کردید و مرا از خانه‏ام بیرون ساختید و در دورترین نقطه - که به آنجا پناهنده شده بودم- با من به نبرد برخاستید، پیروان آیین اسلام را شکنجه می کردید و به قتل میرساندید ولى من با این همه جرایم و جفاهایی که در حق من و پیروان من کردید، شما را بخشیده و بند بردگى را از پاى شما باز مى‏کنم و اعلام مى‏کنم: اذهبوا فأنتم الطّلقاء؛ بروید دنبال زندگى خود، همه شما آزاد و رهایید.»

اینگونه بود که پیامبر گرامی اسلام(ص) با تدبیر و دور اندیشی بی مثال خود اعلام عفو عمومی نمودند و بدون هیچگونه خونریزی و خشونت مکه را فتح و قبله را به اهالی قبله سپردند.

هنگام نماز ظهر رسید. بلال به امر رسول الله بر بالای بام کعبه رفت و مرگ ظلم و ستم و تحجر و واپسگرایی را با ندایی ملکوتی اعلام نمود: « الله اکبر؛ الله اکبر»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۲۴
شیعه کرمانشاه
حرم حضرت زینب
در پی شلیک سه خمپاره هاون به سوی محوطه مرقد حضرت زینب (س) در دمشق، در عصر دیروز، دو شهروند سوری شهید و 5 نفر دیگر زخمی شدند.
  به گزارش سایت خبری کرمانشاه:به نقل از پایگاه العهد نوشت: در حمله خمپاره‌ای عصر دیروز به محوطه مرقد حضرت زینب (س) در دمشق، 2 نفر شهید و 5 تن زخمی شدند.

در پی شلیک سه خمپاره هاون به سوی محوطه مرقد حضرت زینب (س) در دمشق، در عصر دیروز، دو شهروند سوری شهید و 5 نفر دیگر زخمی شدند.

بر اساس این گزارش، تروریست‌ها عصر دیروز این خمپاره‌ها را به سوی منطقه «الصناعة» در دمشق شلیک کردند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۱۲
شیعه کرمانشاه